رویای خاکسترى

  اگر دیوانگی نیست،

 پس چیست؟!...

 اینکه در این دنیای به این بزرگی

 دلت فقط هوای یک نفر را می کند...!!!

http://www.up.98ia.com/images/62avzja9tdx1gt0sfob.png


برچسب‌ها: <-TagName->
دو شنبه 26 فروردين 1392برچسب:,| 21:16 |آنا| |

 

 

 

 

 

 

 

ایـن بـی تــفـآوتـیهـآ...



ایــن بـی خــَـبــَـری هــآ...

 



گــآهی دیــدآر از ســَـر اجـبـآر...

 



نــَـبـودَن هآ ... نـَـدیــدَن هــآ ....

 



یــَـعـنـی بــُـرو ...!

 



گـــآهــی چـِـقــَـدر خِــنـگ مـیـشــویـم ...!



برچسب‌ها: <-TagName->
شنبه 24 فروردين 1392برچسب:,| 19:18 |آنا| |

 خانوووووووم....شــماره بدم؟؟؟؟؟؟ 

خانوم خوشگِله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟ 

خوشگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟ 

اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید! 

بیچــاره اصـلا" اهل این حرفـــــها نبود...این قضیه به شدت آزارش می داد 

تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و 

به محـــل زندگیش بازگردد. 

روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت... 

شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی....! 

دخترک وارد حیاط امامزاده شد...خسته... انگار فقط آمده بود گریه کند... 

دردش گفتنی نبود....!!!! 

رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد...وارد حرم شدو کنار ضریح 

نشست.زیر لب چیزی می گفت انگار!!! خدایا کمکم کن... 

چند ساعت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد... 

خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!! 

دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را 

به خوابگاه برساند...به سرعت از آنجا خارج شد...وارد شــــهر شد... 

امــــا...اما انگار چیزی شده بود...دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..! 

انگار محترم شده بود... نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد! 

احساس امنیت کرد...با خود گفت:مگه میشه انقد زود دعام مستجاب 

شده باشه!!!! فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود! 

یک لحظه به خود آمد... 

دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته


برچسب‌ها: <-TagName->
شنبه 24 فروردين 1392برچسب:,| 19:12 |آنا| |

 عکس های عاشقانه سری جدید

 

کاش بودی و میفهمیدی وقت دلتنگی یک آه چه وزنی دارد!

 

لطفاهی نپرس دلتنگی چه معنی دارد؟!

 

دلتنگی معنی ندارد... درد دارد...


برچسب‌ها: <-TagName->
شنبه 24 فروردين 1392برچسب:,| 18:40 |آنا| |

 ساکار

نه کسی منتظر است …

نه کسی چشم به راه …

نه خیال گذر از کوچه ی ما دارد ماه …

بین عاشق شدن و مرگ مگر فرقی هست ؟

وقتی از عشق نصیبی نبری غیر از آه …


برچسب‌ها: <-TagName->
جمعه 23 فروردين 1392برچسب:,| 17:29 |آنا| |

ساکار

من پذیرفتم شکست خویش را

پندهای عقل دور اندیش را

من پذیرفتم که عشق افسانه است

این دل درد آشنا دیوانه است

می روم شاید فراموشت کنم

با فراموشی هم آغوشت کنم

می روم از رفتنم دل شاد باش

از عذاب دیدنم آزاد باش

گرچه تو تنها تر از من می روی

آرزو دارم تو هم عاشق شوی

آرزو دارم بفهمی درد را

تلخی برخوردهای سرد را


برچسب‌ها: <-TagName->
جمعه 23 فروردين 1392برچسب:,| 17:18 |آنا| |